پوکه های سیگار...

لب پنجره نشستم

میکشم دس روی دیوار
خاطراتو میسوزونم
مث پوکه های سیگار...

...

گریه دارم...

از تموم خاطراتم این لباس تیره مونده...
ساعت کوکیه میزم شعر مرگ لحظه خونده...
من دلم آرومه اینجا,تازگی هرشب بیدارم...
واسه رویای درونم عاشقونه گریه دارم...
...

هی خدا...

( به دام آن دو زلفانت اسیرم / غم هجرت نموده سخت پیرم/
بود این آخرین حرفم دم مرگ / الهی [... جان] توبمانی من بمیرم... )
...

هی خداااااااااااااااااااا...!!!

اینجا زمین است...

اینجا زمین است...

هیچ چیز عجیـب نیست...
آدم ها آرزوهایت را...
مثل سیگار دود میکنند ...
و به آسمان می فرستند...

زیبا هستی مغرور نباش...

وقتی زیبا هستی

به خودت مغرور نباش !

...

فاصله بین زیبایی و زشتی

یک حادثه است...

دیوونه ای که عوض نمیشه...

من همون دیوونه ایم که هیچوقت عوض نمیشه...

همونی که همه باهاش خوشحالن ولی هیشکی باهاش نمیمونه...

همونی که مواظبه تا کسی ناراحت نشه اما همه ناراحتش میکنن...

همونی که تکیه گاه خوبیه اما تکیه گاهی براش نیست...

خسرو شکیبایی...

خسرو شکیبایی

زاده ۷ فروردین ۱۳۲۳ تهران - درگذشت ۲۸ تیر ۱۳۸۷ ساعت ۴ صبح در بیمارستان پارسیان تهران به دلیل سرطان کبد و نارسایی قلبی.

...

امیدوارم جاش راحت باشه...

( همیشه به یادتیم مرد ، خیلی ها دلشون برات تنگ شده ، اینو مطمئن باش بهت قول میدم )

به کبریت نیازی نیست...

به کبریت نیازی نیست...

سیگارم را بر لبم می گذارم و به دردهایم فکر می کنم...

خودش آتش می گیرد...!!!

حسین پناهی...

سه گروه سیگاری داریم...
عاشق ،
غمگین ،
دیوانه...
اما تفکیک اینها برای ذهن کوچک این ملتِ جوگیر سنگین است و در این مورد همه را به یک چشم میبینند...

به یاد که...

سنگین کام میگیری مرد !

در این سرمای خیابان به یاد که دود میکنی لحظه لحظه ی خاطراتت را ؟!